قسمتی از وصیت نامه تخریبچی گمنام
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم، به من دید ه های عبرت بین ده
تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بی نیاز باشم، که جاذبه های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع میکنم، و میخواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو میآیم، از عالم و عالمیان میگریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
نظرات شما عزیزان: